همه جا خیس است
خیس از اشکهای بی پایانم
همه جا تاریک است و شمعی روشن نمی شود
.
انگشتم را بر ظلمت شب ، می کشم
و در آتش خشمم فرو می برم
بوی سوخته بیداد می کند
اما ظلمت ، روشن می شود
و من دیگر در تاریکی نیستم